خدایی این نبوغت رابنازم
پسر فیش حقوقت رابنازم
زمانی که نشستی روی منبر
دو دستی میزدی بر سینه وسر
چنان میگفتی از دنیای دیگر
که من هم باورم...الله اکبر
همین کرنا و بوقت رابنازم
پسر فیش حقوقت رابنازم
کت و پیراهن و شلوار ساده
و داغ روی پیشانی نهاده
سوار بنز شیری توی جاده
سر سفره کنار خانواده....
کباب بره با دوغت رابنازم
پسر فیش حقوقت رابنازم
قسم خوردی امانتدار باشی
رفیق مردم بیکار باشی
شبانه گرم استغفار باشی
به فکر جنگ با کفار باشی
قسمهای دروغت رابنازم
پسر فیش حقوقت رابنازم
تو هم مثل همه منظور داری
به قدر خرس قطبی زور داری
خواصی عینهو منشور داری
و از گردن به بالا نور داری
نگاه پرفروغت رابنازم
پسر فیش حقوقت رابنازم
چطوری شد به این جاها رسیدی؟
گمانم پشت میزت گنج دیدی...
که تو هر کشوری ویلا خریدی..
یهو بالغ شدی و قد کشیدی
یهویی این بلوغت رابنازم
پسر فیش حقوقت رابنازم
قدیما یاورت استادتر بود
یه خورده روح پاکت شادتر بود
یه کم دست و دلت ازادتر بود
رگای غیرتت پربادتر بود
رگ و قلب و عروقت رابنازم
پسر فیش حقوقت را بنازم
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0